چشمت رو روی نعمتها نبند

‍ مردم که دسته دسته یا تک تک مثل کلاغ‌های عزادار از سر کار برمی‌گشتند فکر ابر نبودند.

آنقدر چیزها داشتند که به آن فکر کنند،
آنقدر غصه داشتند،
آنقدر در خانه‌هایشان بیمار خفته بود،
آنقدر فکر نام و آب و قرض و رومه و این حرفا بودند که دیگر کسی حوصله فکر‌کردن به ابر را نداشت،
و راستش عجیب‌تر اینکه در تمام شهر و در میان همه‌ی این مردم به صورت مومن ، حتی یک نفر هم خدا نداشت.

چون دست کم اگر یک نفر از آنها هم خدایی داشت تنگ غروب سرش را بلند میکرد و میگفت
” خدایا ! باران رحمتی بفرست ”
و چشمش به ابر می افتاد
و حتما اگر بلد بود می گفت:
” تبارک ا… احسن الخالقین !”

 

افسانه‌ی باران _ نادرابراهیمی

دلیلی برای ادامه زندگی

چشمت رو روی نعمت ها نبند !

ابر ,فکر ,نفر ,چشمت ,هم ,تک ,یک نفر ,چشمت رو ,به ابر ,رو روی ,آنها هم

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران